در حدی که ما حالت منفی بودن را جذب می کنیم و راهی برای دفع یا خارج کردن آن نداریم ، مسدود ماندن ما ادامه خواهد داشت.
فرقی نمی کند که ما چقدر خوب و دوست دارنده باشیم ، در هرحال ما در این احساس منفی خودمان در می مانیم.
مواردی که به آن ها اشاره می شود چهار عارضه ای است که افراد به علت وجود وجود آنها حالت های منفی را جذب می کنند ، به آن مبتلا می شوند و نمی دانند چگونه می توان از شر آن ها نجات یافت.
زمانی که ما حالت منفی بودن را جذب می کنیم ممکن است دلمان بخواهد بیشتر دوست بداریم ولی احساس ما بر آن است که امواج شماتت و خشم و غضب بر سر ما باریدن خواهد گرفت.
عشق ما نیز محدود و غیر مکفی است.
دلمان می خواهد بیشتر دوست بداریم ولی نمی توانیم.
این حالت با حالت افرادی که کمتر احساساتی هستند فرق دارد زیرا این افراد ممکن است اصلا کسی را دوست نداشته باشند.
سیستم سیم کشی تمایلات روحی این افراد برای دوست داشتن قطع شده است.
در نتیجه اینان در درون خودشان دیگر میل و اشتیاق باطنی برای بیشتر دوست داشتن ندارند و عشق و محبت مدت هاست خانه ی دل آن ها را ترک کرده است.
هنگامیکه ما حالت منفی بودن را جذب می کنیم ممکن است کوشش کنیم اعتماد و اطمینان خود را از دست ندهیم.
با وجود این هنگامیکه با خطر مواجه می شویم احساسی از اضطراب و سردرگمی به ما دست می دهد.
علت این است که در اعتماد ما خلل وارد شده است.
حس می کنیم که تمایلات روحی ما بیشتر شده است ولی جلو نمی رویم.
بر سر راه ما مانع است.
این حالت با حالت افرادی که کمتر احساساتی هستند و علاقه ای به مواجهه با خطر ندارند و در عین حال از زندگی فعلی و راحت خود که با آن خو گرفته اند راضی هستند فرق دارد.
هنگامیکه ما حالت منفی را به خود جذب می کنیم ممکن است کوشش کنیم تا شاد باشیم ولی احساس ما آن است که افسردگی و دلسوزی به حال خودمان ما را از پای درآورده است.
در این حالت شادی ما رقیق شده است.
احساس می کنیم روح ما مشتاق و آرزومند است ولی گم است و آن را نمیبینیم.
این حالت با حالت افرادی که احساسات کمتری دارند و نمی دانند چه کم دارند بسیار فرق می کند.
این گروه به نحوی خوشند ولی هیچ گاه خوشی آن ها به پایه ی خوشی کودکی شان نمی رسد.
مدت هاست که اینان فراموش کرده اند خوشی چیست و معنای آن کدام است؟
زمانی که ما حالت منفی بودن را جذب می کنیم ممکن است کوشش به خرج بدهیم تا نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ، ولی هنوز لحظاتی وجود دارد که احساس بیهودگی و تقصیر می کنیم.
قادر نیستیم که درون خود احساسی از خلوص ، بی گناهی و صلح و صفا داشته باشیم.
حس می کنیم که به علت اشتباهاتی که در گذشته کرده ایم حیثیتمان لکه دار شده و دیگر قادر به بخشیدن خود نیستیم.
در نتیجه خود را زیاده از حد نسبت به دیگران مسئول می دانیم.
اگر برای اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده بودیم مانند کودکان تنبیه شده بودیم ، هنوز نسبت به تنبیه خود ادامه می دادیم.
این حالت ، با حالت افرادی که حساسیت کمتری دارند و امکان دارد اصولا متوجه نشوند که اشتباهاتی مرتکب شده اند بسیار متفاوت است.
زمانی که ما نسبت به احساسات یا احتیاجات سایرین بی تفاوتیم ، قادر به تشخیص اشتباهاتی که خود مرتکب می شویم نیستیم.
حتی یک فرد خوب و صالح ، مانند گاو نری خواهد بود که آن را بدون داشتن ذره ای احساس در یک دکه ی شیشه گری رها کنند.
روح های حساس حالت منفی بودن دیگران را به خود جذب می کنند زیرا دریچه ی دل آنان باز است.
حالت منفی بودنی که اینان احساس می کنند مخلوطی از احساس خودشان با دیگران است.
شباهت زیادی به اسفنج دارند.
هرجا قدم گذارند حالت منفی بودن را به خود جذب می کنند.