امروز، بسیار بیشتر از گذشته درباره ی افسردگی صحبت به میان می آید.
براساس آمار به دست آمده حدود بیست درصد از جمعیت کشورهای پیشرفته از افسردگی رنج میبرند.
این پدیده دارای درجات مختلفی است.
براساس گزارشات، افسردگی بالینی خطرناک ترین نوع افسردگی به شمار می رود.
در این حالت افراد نمی توانند در زندگی روزمره ی خود عملکرد مناسبی داشته باشند.
همه ی این وقایع فقط به دلیل این پدیده ی عجیب که افسردگی نام دارد به وقوع می پیوندد.
با این حال افسردگی در حقیقت وجود خارجی ندارد.
شما نمی توانید با خود یک ظرف افسردگی به خانه ببرید تا آن را بررسی و تصفیه کنید و یا آن را در زندگی از بین ببرید.
افسردگی به خودی خود وجود ندارد اما انسان هایی هستند که در ذهن خود چنین افکاری را می پرورانند.
به طور حتم افرادی وجود دارند که خود را متقاعد ساخته اند که از افسردگی رنج می برند.
یک بخش کامل از صنعت داروسازی به تولید انبوه داروهایی اختصاص داده شده است که این بیماری را از بین ببرد.
در بسیاری از موارد به نظر می رسد که تجویز دارو، علائم ناامیدی و درماندگی نظیر کم اشتهایی، بیخوابی، فقدان اعتماد به نفس و احساس دلتنگی عمومی را کاهش می دهد.
بعضی از متخصصان می گویند افسردگی یک نوع بیماری روانشناختی می باشد درحالیکه دیگران اصرار دارند افسردگی نوعی عدم هماهنگی و تعادل شیمیایی در بدن به شمار می رود.
اما یک نکته مسلم است و آن اینکه در دنیای صنعتی غرب افسردگی تبدیل به یک مشکل بسیار واقعی شده است.
در یک کتاب فوق العاده به نام"از تجویز دارو تا مراقبه" اوشو اینچنین می نویسد:
اگر طوری پرورش یافته اید که معتقدید ارزش و اعتبارتان به کالاهای مادی بستگی دارد و احساس کنید همه ی آن چه را که می خواستید به دست آورده اید و بیش از این نیاز ندارید، و يا در همه ی موارد زندگی به رقابت پرداخته اید و هرچه از مادیات می خواهید می توانید داشته باشید، جرقه های درونی خود را نسبت به زندگی از دست می دهید.
شاید شما همه ی آن کالاها را داشته باشید و شاید نداشته باشید.
نکته ی مهم اینجاست که شما در شرایطی زندگی می کنید که میل و اشتیاقتان را برای رقابت برمیانگیزد تا بیش از آنچه که دارید بدست آورید.
در اجتماعی زندگی می کنید که به شما آموزش داده شده است باید دنبال پول باشید.
در هرجایی که این اجبار شدید برای کسب درآمد وجود دارد شما حتی توجه کردن به زیبایی ها و شکوه طبیعت، انسان های دیگر و همه ی زندگی را به آینده موکول می کنید!
شما درواقع یک زندگی معنوی متفکرانه به همراه ارتباط با خداوند و شناخت خود برترتان را به خاطر جذب پول بیشتر کنار گذاشته اید.
با اینحال حتی پول هم نمی تواند رضایت شما را جلب کند.
هنگامیکه تاکید شما بر انرژی معنوی درونی است که سرشار از عشق، آرامش، سرور، شادی و مهربانی می باشد نمیتوانید انرژی ضعیف افسردگی را بشناسید.
اما وقتی معنویت را کنار می گذارید و عقیده ی اشتباه خود مبنی بر اینکه با پول می توان همه چیز را خریداری کرد دنبال می کنید، به زودی پی خواهید برد آنچه را که واقعا در آرزویش هستید نمی توانید با پول خریداری کنید.
اگر همه زندگی خود را به این اختصاص داده اید که هرچه در اعماق قلب خویش می دانید بی معنی و پوچ می باشد، در حقیقت یک بیماری روحی که افسردگی نام دارد در شما آغاز شده است.
این بیماری قطعا نوعی توهم است با این حال شما به آن اعتقاد دارید.
این شرایط روحی به تدریج بر انسان های اطرافتان به ویژه بر فرزندانتان تأثیر خواهد گذاشت.
آن ها به توهم شما اعتقاد پیدا می کنند.
همه ی آن ها به انرژی ضعیف ناشی از افکار سرشار از افسردگی، ناامیدی، بحران و فشار عصبی، نگرانی و ترس واکنش نشان خواهند داد و سلامتی جسمانی ایشان دچار آسیب خواهد شد.
در انرژی ضعیف افسردگی، عدم تمایل شیمیایی در بدن خود را تشخیص میدهیم و نتیجه میگیریم که باید واکنش شیمیایی بدن را به حد تعادل طبیعی بازگردانیم.
بعضی از مواد شیمیایی را به بدن خود وارد کرده و تغییرات ایجاد شده را مشاهده می کنیم.
هرچه ناامیدی کم بشود، هماهنگی بیشتر می شود و هرچه فشار و بحران عصبی کم شود، شادی بیشتر می شود.
بدین طریق نتیجه می که افسردگی به وسیله ی داروها و مواد شیمیایی معالجه می شود.
افسردگی نیز مانند نگرانی و اضطراب، حالتی درونی است که توسط نگرش انسان ایجاد می شود.
و آیا امید می تواند عاملی اساسی برای آشکار شدن راه حل معنوی در مقابل مشکل عمده ی افسردگی باشد؟